مروري برپيشنه ي روزنامه نگاري
رستاخيز رستاخيز

هنگامي‌ كه‌ در سال‌ 1450 ميلادي‌، يوهان‌ گوتنبرگ‌ (Johann Gutenberg) در كارگاه‌كوچكي‌ در شهر ماينتز (Mainz) آلمان‌ موفق‌ شد نخستين‌ صفحه‌ كاغذ را با استفاده‌ از حروف‌متحرك‌ فلزي‌ چاپ‌ كند، نمي‌توانست‌ تصور كند كه‌ اين‌ اختراع‌ چه‌ انقلابي‌ در دنيا به‌ پا خواهدكرد. احتياج‌ مادر اختراع‌ است‌. نياز جامعه‌ اروپا در اواسط سده‌ پانزدهم‌ ميلادي‌ بر تكثير سريع‌و ارزان‌ چنين‌ بود كه‌ تا سال‌ 1500 ميلادي‌، بيش‌ از پانزده‌ ميليون‌ نسخه‌ از 35000 عنوان‌ كتاب‌به‌ زير چاپ‌ رفت‌.
با گسترش‌ صنعت‌ چاپ‌ و پيدايش‌ روزنامه‌ها در كشورها، نظارت‌ و كنترول‌ بر مطبوعات‌ نيزگسترش‌ يافت‌. تاريخ‌ مطبوعات‌ اكثر كشورها تاريخ‌ مبارزه‌ روزنامه‌نگاران‌ با محدوديت‌ها ونظارت‌هايي‌ است‌ كه‌ دولت‌ها بر مطبوعات‌ روا داشته‌اند. اين‌ پرسش‌ كه‌ آيا اصولا دولت‌هاچنين‌ حقي‌ دارند، بارها از سوي‌ انديشمندان‌ در طول‌ تاريخ‌ ابراز گرديده‌ است‌. بررسي‌ مباني‌نظري‌ در اين‌ خصوص‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ نظارت‌ و كنترول‌، به‌ طور كلي‌، به‌ شيوه‌هاي‌ گوناگون‌ برمطبوعات‌ اعمال‌ مي‌شود.

جايگاه‌، رسالت‌ و مسئوليت‌ اجتماعي‌ رسانه‌هاي‌ ارتباط جمعي‌ در جوامع‌ مختلف‌، باساختارهاي‌ سياسي‌، اقتصادي‌ و فرهنگي‌ متفاوت‌ به‌ گونه‌هاي‌ مختلف‌ تبيين‌ شده‌ است‌.وظيفه‌اي‌ كه‌ براي‌ رسانه‌ها، چه‌ از نظر مخاطبان‌، چه‌ از ديدگاه‌ دولت‌ها و چه‌ از نظرروزنامه‌نگاران‌، تصور مي‌شود، حاوي‌ مشابهت‌ها و تفاوت‌هاست‌. اكنون‌ اين‌ پرسش‌ مطرح‌است‌ كه‌ وظيفه‌ رسانه‌ها به‌ طور كلي‌ و مطبوعات‌ به‌ طور خاص‌ چه‌ بايد باشد؟ چه‌ شيوه‌ ياشيوه‌هاي‌ روزنامه‌نگاري‌ مي‌تواند رسالت‌ و مسئوليت‌ اجتماعي‌ روزنامه‌نگاران‌ را به‌ نحومطلوب‌ به‌ انجام‌ رساند؟ به‌ عبارت‌ ديگر، روزنامه‌نگار‌ مطلوب‌ بايد حاوي‌ چه‌معيارها و ويژگي‌هايي‌ باشد؟ روزنامه‌نگاري‌، حرفه‌اي‌ است‌ كه‌ مي‌كوشد نگرش‌ها، باورها،فعاليت‌ها و روابط اجتماعي‌ ميان‌ افراد (اعم‌ از افراد عادي‌ و دولتمردان‌) را در يك‌ بستر  سياسي‌ ـ اجتماعي‌ ـ فرهنگي‌ به‌ تصوير كشد; حرفه‌اي‌ كه‌ سهل‌ و در عين‌ حال‌ ممتنع‌ است‌ .رسانه‌هاي‌ ارتباط جمعي‌ به‌ اندازه‌اي‌ در جوامع‌ مهم‌ هستند كه‌ از آنان‌ به‌ عنوان‌ “ركن‌ چهارم‌”حكومت‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌. نگاه‌ سه‌ ركن‌ ديگر هميشه‌ به‌ ركن‌ چهارم‌ است‌. نحوه‌ فعاليت‌روزنامه‌نگاران‌ در كشورهاي‌ مختلف‌ با ساختارهاي‌ سياسي‌، اجتماعي‌، فرهنگي‌ و اقتصادي‌متفاوت‌، يكسان‌ نيست‌. در برخي‌ از كشورها حكومت‌ بر رسانه‌ها حكمراني‌ مي‌كند; در برخي‌از كشورهاي‌ ديگر، كنترل‌ و نظارت‌ دولت‌ بسيار محدود است‌. كشوري‌ در دنيا وجود ندارد كه‌رسانه‌ها را به‌ حال‌ خود گذاشته‌ باشد. در اين‌ قسمت‌ با طرح‌ نظريه‌هاي‌ مطبوعات‌، به‌ بررسي‌رابطه‌ بين‌ مطبوعات‌ و حكومت‌ مي‌پردازيم‌ . در نيم‌ قرن‌ اخير، پنج‌ نظريه‌ درباره‌ كاركردهاي‌ مطبوعات‌ و روابط آن‌ با حكومت‌ و مردم‌تبيين‌ شده‌ است‌:

صنعت‌ چاپ‌ در بستر حكومت‌هاي‌ اقتدارگراي‌ اروپا در قرن‌ پانزدهم‌ ميلادي‌ متولد شد. كليسا و رهبران‌ سياسي‌ بدون‌ توجه‌ به‌ خواسته‌هاي‌ مردم‌، قدرت‌ خود را اعمال‌ مي‌كردند وكم‌تر كسي‌ توانايي‌ مبارزه‌ با آنان‌ را داشت‌. سلطنت‌هاي‌ استبدادي‌ مطلقه‌، خواهان‌ اطاعت‌مطلقه‌ بودند. در آن‌ زمان‌ موقعيتي‌ فراهم‌ نبود كه‌ يك‌ كارگاه‌ چاپ‌ بتواند براي‌ آزادي‌ بيان‌ وانتشار عقايد با حكومت‌ به‌ مبارزه‌ برخيزد .
گوتنبرگ‌ و جانشينان‌ او كارمندان‌ دولت‌ نبودند، تا چهارصد سال‌ بعد از گوتنبرگ‌، مالكيت ‌چاپ‌ خصوصي‌ بود. از همان‌ ابتدا، وجود مالكيت‌ خصوصي‌ يكي‌ از معضلات‌ حكومت‌هاي‌استبدادي‌ و اقتدارگرا به‌ شمار مي‌رفت‌. چگونه‌ حكومت‌ مي‌توانست‌ رسانه‌اي‌ را كه‌ مالكيت‌ آن‌را به‌ عهده‌ نداشت‌، در كنترول‌ خود داشته‌ باشد؟ راه‌هاي‌ گوناگون‌، بررسي‌ و سرانجام‌ آسان‌ترين‌راه‌ كه‌ صدوراجازه يا امتياز بود، برگزيده‌ شد. از هر چاپخانه‌داري‌ خواسته‌ شد كه‌ “امتيازسلطنتي‌” و اجازه رسمي‌ كار دريافت‌ دارد .
صدور امتياز در عمل‌ چندان‌ موفق‌ نبود. فعاليت‌ چاپخانه‌هاي‌ بدون‌ امتياز رشد فزاينده‌اي ‌پيدا كرد. حتي‌ چاپخانه‌هايي‌ كه‌ امتياز داشتند، در ساعاتي‌ اقدام‌ به‌ چاپ‌ مطالب‌ ضد حكومتي‌مي‌كردند. مدتي‌ هم‌ سانسور قبل‌ از چاپ‌ اعمال‌ شد . براي‌ هر چاپخانه‌ ماموري‌ گماشته‌ شد تاهر كتاب‌ يا مطالبي‌ را كه‌ به‌ چاپ‌ مي‌رسيد، بازبيني‌ و اجازه‌ چاپ‌ آن‌ را صادر كند. اين‌ كار نيز باتوجه‌ به‌ حجم‌ و گسترش‌ فعاليت‌هاي‌ چاپي‌، قابليت‌ اجرايي‌ نداشت‌. تعداد افراد مورد اعتمادمحدود و تعداد چاپخانه‌ها و حجم‌ كارهاي‌ چاپي‌ آنان‌ فراوان‌ بود .امروز نيز بسياري‌ از كشورهاي‌ دنيا با همان‌ شيوه‌ بر مطبوعات‌ نظارت‌ و كنترول‌ دارند.
دنيس‌ مك‌كويل‌ (Denis McQuail) استاد دانشگاه‌، ويژگي‌هاي‌ مهم‌ نظريه‌ اقتدارگرا راچنين‌ بر مي‌شمرد:
1
ـ رسانه‌ها نبايد قدرت‌ حاكم‌ را تضعيف‌ كنند يا نظم‌ موجود را بر هم‌ زنند.
2
ـ رسانه‌ها بايد از تهاجم‌ به‌ اكثريت‌ و ارزش‌هاي‌ سياسي‌ و اخلاقي‌ حاكم‌ اجتناب‌ ورزند.
3
ـ براي‌ نيل‌ به‌ اين‌ اصول‌، سانسور جايز است‌.
4
ـ مالكيت‌ رسانه‌ها خصوصي‌ يا دولتي‌ است‌.
5
ـ براي‌ انتشار مطبوعات‌ نياز به‌ اجازه‌ قبلي‌ (امتياز) است‌ .

 


ب‌ ـ نظريه‌ شوروي ‌ (Soviet)
مشكل‌ مالكيت‌ خصوصي‌ رسانه‌ها در اتحاد جماهير شوروي‌ سوسياليستي‌ (سابق‌) و چين‌با دولتي‌ كردن‌ آن‌ها ظاهرا حل‌ شد. روزنامه‌ها، مجله‌ها و ايستگاه‌هاي‌ راديويي‌ و تلويزيوني‌داراي‌ مالكيت‌ دولتي‌ بودند و اداره‌ آن‌ها نيز به‌ عهده‌ حكومت‌ بود. اين‌ استعاره‌ نيست‌ كه‌ گفته‌شود رسانه‌ها در شوروي‌ (سابق‌) “ركن‌ چهارم‌” حكومت‌ بودند. مديران‌ روزنامه‌هاي‌ پراودا (Pravda)  و ايزوستيا (Izvestia) ماموران‌ عالي‌ رتبه‌ در حزب‌ كمونيست‌ بودند. در وضعيت ‌مالكيت‌ دولتي‌، ديگر اين‌ پرسش‌ مطرح‌ نيست‌ كه‌ آيا رسانه‌هاي‌ ارتباط جمعي‌ بايد از حكومت‌ حمايت‌ كنند يا با آن‌ به‌ مخالفت‌ برخيزند. در اين‌ نظام‌، رسانه‌ها جزيي‌ از حكومت‌ هستند. درقانون‌ اساسي‌ سال‌ 1925 اتحاد جماهير شوروي‌ سابق‌، هدف‌ از انتشار مطبوعات‌، “تقويت ‌نظم‌ اجتماعي‌ كمونيست‌بود .با وجود چنين‌ جايگاهي‌ براي‌ رسانه‌ها، بين‌ نظريه‌هاي‌ اقتدارگرا و شوروي‌ تفاوت‌هايي‌ نيزوجود دارد. در نظريه‌ اقتدارگرا، رسانه‌ها داراي‌ مالكيت‌ خصوصي‌ هستند ولي‌ در نظريه‌شوروي‌، رسانه‌ها در تملك‌ دولت‌ قرار دارند. در حكومت‌هاي‌ اقتدارگرا، انتقاد در مطبوعات ‌جايي‌ ندارد. ولي‌ در حكومت‌ شوروي‌ سابق‌، انتقاد تا اندازه‌اي‌ مجاز بود كه‌ اساس‌ ايدئولوژي‌كمونيست‌ را زير سوال‌ نبرد.
ويژگي‌هاي‌ مهم‌ نظريه‌ شوروي‌ را مي‌توان‌ چنين‌ توصيف‌ كرد:
1
ـ رسانه‌ها نبايد داراي‌ مالكيت‌ خصوصي‌ باشند.
2
ـ رسانه‌ها بايد با كاركردهاي‌ مثبت‌، مانند جامعه‌پذيري‌ هنجارهاي‌ مورد قبول‌، آموزش‌،اطلاع‌، انگيزش‌ و بسيج‌ عمومي‌ خدمت‌ كنند.
3
ـ رسانه‌ها بايد در برابر خواسته‌ها و نيازهاي‌ جامعه‌ پاسخگو باشند.
4
ـ رسانه‌ها بايد با توجه‌ به‌ اصول‌ ماركسيست‌ ـ  لنينيست‌، تصويري‌ عيني‌ و كامل‌ از جامعه‌و دنيا به‌ مردم‌ ارائه‌ دهند.
5
ـ روزنامه‌نگاران‌ افراد حرفه‌اي‌ مسئولي‌ هستند كه‌ هدف‌ها و آرمان‌هاي‌ آنان‌ بايد با منافع‌جامعه‌ منطبق‌ باشد.
ج‌ ـ نظريه‌ آزادي‌گرا (Libertarian)
باور نظريه‌ آزادي‌گرا به‌ طور كلي‌ اين‌ است‌ كه‌ بهترين‌ كاري‌ كه‌ دولت‌ مي‌تواند بكند اين‌ است‌كه‌ مطبوعات‌ را به‌ حال‌ خود بگذارد. نظريه‌ آزادي‌گرا در عصر روشنگري‌ (Enlightement)رشد كرد، ولي‌ اين‌ رشد به‌ موازات‌ توسعه‌ دموكراسي‌ صورت‌ گرفت‌. در يك‌ حكومت‌ديكتاتوري‌، حتي‌ اگر باور و پنداشت‌ اين‌ باشد كه‌ مردم‌ توانايي‌ جداسازي‌ حقيقت‌ از غيرحقيقت‌ را دارند، دليلي‌ براي‌ حمايت‌ از آزادي‌ بيان‌ و مطبوعات‌ احساس‌ نمي‌شود. اصولاپرسش‌ اين‌ است‌ كه‌ چرا يك‌ حكومت‌ اقتدارگرا مي‌خواهد كه‌ مردم‌ از حقيقت‌ آگاه‌ شوند؟ مگردر حكومت‌ اقتدارگرا، مردم‌ حكومت‌ مي‌كنند؟ آن‌ چه‌ مهم‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ حكومت‌ حقيقت‌را يافته‌ است‌ و مي‌داند. مردم‌ در اين‌ ميان‌ نقشي‌ ندارند. در حكومت‌ دموكراسي‌، مردم‌ حكومت‌مي‌كنند. در چنين‌ حكومتي‌، مردم‌ براي‌ تصميم‌گيري‌ به‌ داشتن‌ اطلاعات‌ لازم‌ و كافي‌ نياز دارندو رسانه‌ها در اين‌ ميان‌، مي‌توانند نقش‌ ارزنده‌اي‌ ايفا كنند .ويژگي‌هاي‌ مهم‌ نظريه‌ آزادي‌گرا را مي‌توان‌ چنين‌ برشمرد:
1
ـ نشريه‌ بايد از هر گونه‌ سانسور قبل‌ از چاپ‌ به‌ وسيله‌ شخص‌ ثالث‌ رها باشد.
2
ـ انتشار و توزيع‌ نشريه‌ بايد براي‌ افراد و گروه‌ها بدون‌ اجازه‌ قبلي‌ و امتياز آزاد باشد.
3
ـ حمله‌ به‌ حكومت‌ و ماموران‌ دولتي‌ و احزاب‌ سياسي‌ (متمايز از حمله‌ به‌ افرادخصوصي‌ يا خيانت‌ و نقض‌ امنيت‌) حتي‌ بعد از انتشار قابل‌تنبيه‌ نيست‌.
4
ـ هيچ‌ گونه‌ محدوديتي‌ در مسير جمع‌آوري‌ اطلاعات‌ به‌ صورت‌ قانوني‌ نبايد وجود داشته‌باشد.
5
ـ هيچ‌ گونه‌ محدوديتي‌ در مسير صدور و ورود و ارسال‌ و دريافت‌ “پيام‌ها” از مرزهاي‌كشور نبايد وجود داشته‌ باشد.
د ـ نظريه‌ مسئوليت‌ اجتماعي‌ (Social Responsibility)
نظريه‌ مسئوليت‌ اجتماعي‌ به‌ دنبال‌گزارش‌ كميسيون‌ هاچينز” (Hutchins) در ايالات‌متحده‌ آمريكا با عنوان‌ “گزارش‌ مطبوعات‌ آزاد و مسئول‌” (A Report on a Free andResponsible Press) در سال‌ 1947 شكل‌ گرفت‌. اين‌ گزارش‌ انتقادي‌ كه‌ توسط تعدادي‌ ازاستادان‌ و متخصصان‌ رشته‌هاي‌ مختلف‌ تدوين‌ شد، بسياري‌ از اصول‌ نظريه‌ آزادي‌گرا راپذيرفت‌. به‌ عبارت‌ ديگر، باور اين‌ گزارش‌ بر اين‌ بود كه‌ براي‌ گسترش‌ دموكراسي‌، مردم‌ بايدبتوانند اطلاعات‌ و نظرهاي‌ گوناگون‌ را به‌ دست‌ آورند و بعد، خودشان‌ به‌ تصميم‌گيري‌ بپردازند.با اين‌ حال‌، “گزارش‌ كميسيون‌ هاچينز” نظريه‌ آزادي‌گرا را از جنبه‌ كاركردي‌ مورد سوال‌ قرار دادكه‌ آيا مردم‌ اطلاعات‌ لازم‌ و كافي‌ براي‌ تصميم‌گيري‌ منصفانه‌ به‌ دست‌ مي‌آورند؟ بر اين‌ اساس‌،”گزارش‌ كميسيون‌ هاچينزپنج‌ اصل‌ را براي‌ تضمين‌ اين‌ امر پيشنهاد داد:
1
ـ رسانه‌ها بايد گزارشي‌ صحيح‌ و جامع‌ از رويدادهاي‌ روز به‌ نحوي‌ ارائه‌ دهند كه‌ براي‌مردم‌ قابل‌ فهم‌ باشد.
2
ـ رسانه‌ها بايد زمينه‌ مبادله‌ انتقادها و اظهار نظرها را فراهم‌ كنند.
3
ـ رسانه‌ها بايد تصويري‌ درست‌ از گروه‌هاي‌ جامعه‌ ارائه‌ دهند.
4
ـ رسانه‌ها بايد براي‌ ارائه‌ و روشنگري‌ هدف‌ها و ارزش‌هاي‌ جامعه‌، مسئوليت‌ را بپذيرند.
5
ـ رسانه‌ها بايد امكان‌ دسترسي‌ كامل‌ به‌ اطلاعات‌ روز را فراهم‌ كنند .
تفاوت‌ بين‌ نظريه‌هاي‌ آزادي‌گرا و مسئوليت‌ اجتماعي‌ بسيار ظريف‌، ولي‌ مهم‌ است‌. نظريه‌آزادي‌گرا بر اين‌ اعتقاد است‌ كه‌ هر نشريه‌ يا ايستگاه‌ سخن‌پراكني‌ (راديو، تلويزيون‌) به‌ هرصورت‌ كه‌ عمل‌ كند، بهترين‌ وضع‌ است‌; در حالي‌ كه‌ نظريه‌ مسئوليت‌ اجتماعي‌ با اين‌ ديدگاه‌موافقت‌ ندارد. نظريه‌ مسئوليت‌ اجتماعي‌ از رسانه‌ها مي‌خواهد، همان‌ طور كه‌ در نظريه‌آزادي‌گرا نيز مطرح‌ است‌، “بازار آزاد عقايد و انديشه‌ها” را به‌ وجود آورند.  ماهيت‌ نظريه‌ مسئوليت‌ اجتماعي‌ اين‌ است‌ كه‌ رسانه‌ها در انجام‌ وظايف‌ خود مسئوليت‌دارند. اگر رسانه‌ها اين‌ مسئوليت‌ها را داوطلبانه‌ بپذيرند، كه‌ مسئله‌اي‌ نيست‌; ولي‌ اگر نپذيرند،در اين‌ صورت‌ ممكن‌ است‌ حكومت‌ براي‌ پذيرش‌ مسئوليت‌ مداخله‌ كند. نظريه‌ مسئوليت‌ اجتماعي‌ بايد بتواند بين‌ اين‌ اصول‌ توازن‌ برقرار كند: آزادي‌ فردي‌ و حق‌انتخاب‌، آزادي‌ رسانه‌ها و مسئوليت‌ها نسبت‌ به‌ جامعه‌. با توجه‌ به‌ اين‌ ملاحظات‌ است‌ كه‌ درسال‌هاي‌ بعد براي‌ راديو و تلويزيون‌ مقررات‌ خاصي‌ به‌ تصويب‌ رسيده‌ است‌ كه‌ حدود ومسئوليت‌هاي‌ فعاليت‌هاي‌ آنان‌ را مشخص‌ مي‌كند.
ويژگي‌هاي‌ مهم‌ نظريه‌ مسئوليت‌ اجتماعي‌ را مي‌توان‌ چنين‌ توصيف‌ كرد:
1
ـ رسانه‌ها بايد برخي‌ از مسئوليت‌ها را نسبت‌ به‌ جامعه‌ بپذيرند و آن‌ها را نشان‌ دهند.
2
ـ اين‌ مسئوليت‌ها را مي‌توان‌ با در نظر گرفتن‌ معيارهاي‌ حرفه‌اي‌ در زمينه‌ اطلاع‌رساني‌،واقعيت‌جويي‌، درستي‌، عينيت‌گرايي‌ و توازن‌ نشان‌ داد.
3
ـ رسانه‌ها بايد از هر عملي‌ كه‌ به‌ جنايت‌، خشونت‌، بي‌نظمي‌ يا رنجش‌ گروه‌هاي‌ اقليت‌بيانجامد، اجتناب‌ ورزند.
4
ـ رسانه‌ها بايد بطور كلي‌ متكثر و منعكس‌ كننده‌ گوناگوني‌ جامعه‌ خود باشند و امكان‌دسترسي‌ ديدگاه‌هاي‌ گوناگون‌ را براي‌ آنان‌ فراهم‌ كنند و حق‌ پاسخگويي‌ آنان‌ را محفوظ بدارند.
5
ـ با توجه‌ به‌ اصل‌ اول‌، جامعه‌ و مردم‌ حق‌ دارند انتظار بالايي‌ از رسانه‌ها داشته‌ باشند ومداخله‌ آنان‌ براي‌ اطمينان‌ از حفظ منافع‌ جامعه‌، توجيه‌پذير است‌.
ه ـ نظريه‌ رسانه‌هاي‌ توسعه‌بخش‌ (Development Media)
نظريه‌هايي‌ كه‌ در بالا به‌ آن‌ها اشاره‌ شد، گر چه‌ وضعيت‌ و شرايط اجتماعي‌ ـ سياسي‌فعاليت‌ رسانه‌ها را در بسياري‌ از كشورهاي‌ جهان‌ به‌ تصوير مي‌كشند، ولي‌ در بسياري‌ ازكشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ بايد به‌ وظايف‌ و كاركردهاي‌ رسانه‌ها به‌ گونه‌اي‌ ديگر نگريست‌.
اولين‌ نكته‌ در تدوين‌ نظريه‌ رسانه‌هاي‌ توسعه‌بخش‌ اين‌ است‌ كه‌ شرايط مشترك‌ برخي‌ ازكشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ حاكي‌ از محدوديت‌ اجراي‌ نظريه‌هاي‌ ياد شده‌ با توجه‌ به‌ منافع‌ اين‌جوامع‌ است‌. اولين‌ عامل‌، فقدان‌ برخي‌ از شرايط لازم‌ براي‌ يك‌ نظام‌ ارتباط جمعي‌ توسعه‌يافته‌ است‌: زيرساختارهاي‌ ارتباطي‌، مهارت‌هاي‌ حرفه‌اي‌، منابع‌ فرهنگي‌ و توليد و مخاطبان‌موجود. عامل‌ دوم‌، وابستگي‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ به‌ فناوري‌هاي‌ لازم‌ و مهارت‌ها وتوليدات‌ فرهنگي‌ است‌. عامل‌ سوم‌، توجه‌ بيش‌تر اين‌ كشورها به‌ توسعه‌ سياسي‌، اقتصادي‌ واجتماعي‌ است‌ كه‌ باعث‌ توجه‌ كم‌تر به‌ رسانه‌ها مي‌شود. عامل‌ چهارم‌، افزايش‌ تمايل‌ به‌هويت‌شناسي‌ يكسان‌ بين‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ و توسعه‌ يافته‌ و حضور در سياست‌بين‌الملل‌ است‌ .آن‌ عاملي‌ كه‌ به‌ نظريه‌ رسانه‌هاي‌ توسعه‌ بخش‌ انسجام‌ بيش‌تري‌ مي‌بخشد، پذيرش‌ توسعه‌اقتصادي‌ (تغييرات‌ اجتماعي‌) است‌ كه‌ به‌ بازسازي‌ كشور كه‌ هدف‌ اول‌ است‌، كمك‌ مي‌كند.بدين‌ سبب‌، برخي‌ از آزادي‌هاي‌ رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران‌ در مرتبه‌ دوم‌ مسئوليت‌ آنان‌ قرارمي‌گيرد. منافع‌ جمع‌ بر آزادي‌هاي‌ فردي‌ تاكيد مي‌شود. يكي‌ از نكته‌هاي‌ برجسته‌ در نظريه‌رسانه‌هاي‌ توسعه‌بخش‌ كه‌ بر آن‌ تاكيد مي‌شود، “حق‌ ارتباط” است‌ كه‌ در اصل‌ 19 اعلاميه‌جهاني‌ حقوق‌ بشر بر آن‌ تاكيد شده‌ است‌: “هر كس‌ حق‌ دارد، آزادانه‌ عقايد و نظرات‌ خود را بيان‌دارد...”.
ويژگي‌هاي‌ مهم‌ نظريه‌ رسانه‌هاي‌ توسعه‌بخش‌ را مي‌توان‌ چنين‌ توصيف‌ كرد:
1
ـ رسانه‌ها بايد با پذيرش‌ اصول‌ توسعه‌، در راستاي‌ سياست‌هاي‌ ملي‌ آن‌ را به‌ اجرا درآورند.
2
ـ آزادي‌ رسانه‌ها مي‌تواند با توجه‌ به‌ اولويت‌هاي‌ اقتصادي‌ و نيازهاي‌ توسعه‌اي‌ جامعه‌محدود گردد.
3
ـ رسانه‌ها بايد در ارائه‌ خبر، و اطلاعات‌ براي‌ پيوند  بين‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ كه‌ ازجنبه‌هاي‌ جغرافيايي‌، فرهنگي‌ و سياسي‌ با يكديگر نزديكي‌ دارند، اولويت‌ قايل‌ شوند.
4
ـ روزنامه‌نگاران‌ و ديگر كاركنان‌ رسانه‌ها، مسئوليت‌ و آزادي‌ در جمع‌آوري‌ و توزيع‌اطلاعات‌ را دارا هستند.
5
ـ براي‌ حفظ منافع‌ توسعه‌، دولت‌ حق‌ دارد با ايجاد محدوديتها، سانسور، قطع‌ يارانه‌ و كنترول‌ مستقيم‌، وارد مداخله‌ شود.

معيارها و اصول‌ اخلاق‌ حرفه‌ روزنامه‌نگاري‌
همانند بسياري‌ از حرفه‌ها، روزنامه‌نگاري‌ نيز نياز به‌ نظارت‌هاي‌ حرفه‌اي‌ دارد. ولي‌ برخلاف‌ حرفه‌هاي‌ ديگر، اصول‌ و مقررات‌ اخلاق‌ حرفه‌ روزنامه‌نگاري‌ در بسياري‌ از كشورها،مدون‌ و مشخص‌ نيست‌. در اوايل‌ قرن‌ بيستم‌، كشورهاي‌ اروپايي‌ بر ضرورت‌ تدوين‌ اصول‌ ومقررات‌ اخلاق‌ حرفه‌ روزنامه‌نگاري‌ تاكيد كردند.
روزنامه ‌نگاران‌ كشورهاي‌ اسكاند يناوي‌ در تهيه‌ و تدوين‌ اين‌ گونه‌ مقررات‌،ج‌ ـ روزنامه ‌نگاري‌ تحقيقي‌
روزنامه‌نگاري‌ تحقيقي‌ (investigative journalism) كه‌ در گذشته‌ به‌ “افشاگري‌افتضاحات‌” (muckracking) موسوم‌ بود، از اوايل‌ دهه‌ 1970 ميلادي‌ مورد توجه‌ بيش‌تر قرارگرفت‌. در اين‌ شيوه‌، روزنامه‌نگار به‌ كندوكاو مسائل‌ سياسي‌، اجتماعي‌ و اقتصادي‌ مي‌پردازد وماهيت‌ نهان‌ آن‌ها را فاش‌ مي‌سازد. گزارشگري‌ در اين‌ شيوه‌ روزنامه‌نگاري‌، معمولا محدود به‌اعمال‌ سوء دولتمردان‌ نيست‌، بلكه‌ عملكرد نهادها، موسسه‌ها، شركت‌ها و سازمان‌هاي‌مختلفي‌ كه‌ در جامعه‌ فعاليت‌ مي‌كنند نيز مورد تحقيق‌ و بررسي‌ قرار مي‌گيرد .
د ـ روزنامه‌نگاري‌ توسعه
زمان‌ پيدايي‌ مفهوم‌ روزنامه‌نگاري‌ توسعه‌ (development journalism) دقيقا روشن‌نيست‌ ولي‌ مي‌توان‌ ريشه‌هاي‌ آن‌ را مرتبط با برنامه‌هاي‌ توسعه‌ در فيليپين‌ در اواسط دهه‌ 1960دانست‌.
يكي‌ از حاميان‌ روزنامه‌نگاري‌ توسعه‌، ناريندر آگاروالا، روزنامه‌نگار هندي‌ و مسئول‌پيشين‌ بخش‌ ارتباطات‌ در “برنامه‌ توسعه‌ سازمان‌ ملل‌ متحد در آسيا و اقيانوسيه‌” است‌.آگاروالا، همانند ديگر پژوهشگران‌ ارتباطات‌، معتقد است‌ كه‌ خبرنگاران‌ غربي‌ معمولا تمايل‌به‌ گزارش‌ اخبار هيجان‌انگيز (sensational) و عجيب‌ و استثنايي‌ (oddity) دارند و خبرهاي‌مربوط به‌ توسعه‌ و پيشرفت‌هاي‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ را ناديده‌ مي‌گيرند .آگاروالا معتقد است‌ كه‌ روزنامه‌نگاري‌ كه‌ در بخش‌ توسعه‌ روزنامه‌ فعاليت‌مي‌كند بايد به‌ صورت‌ انتقادي‌، مناسبت‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌ را از جنبه‌ نيازهاي‌ محلي‌ و ملي‌مورد ارزيابي‌ قرار دهد. به‌ عبارت‌ ديگر، روزنامه‌نگار بايد به‌ روزنامه‌نگاري‌ تحقيقي‌ بپردازد.

 

پاي نوشتها :

 -فصلنامه علوم اجتماعی


June 25th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي